دیالوگ‌های ماندگار فیلم بتمن آغاز می‌کند

جمعه، ۲۴ اسفند ۱۴۰۳

مهم این نیست که زیر نقابم کی باشه...

فیلم «بتمن آغاز می‌کند» (Batman Begins) یک فیلم ابرقهرمانی محصول سال ۲۰۰۵ به کارگردانی کریستوفر نولان است. این فیلم که بر اساس داستان‌های شخصیت بتمن از دنیای دی‌سی کامیکس ساخته شده، اولین قسمت از سه‌گانه «شوالیه تاریکی» به شمار می‌رود.

در این فیلم، کریستین بیل نقش بروس وین/بتمن را بازی می‌کند و داستان از نقطه آغازین زندگی او و تبدیل شدنش به بتمن را روایت می‌کند.

خلاصه داستان:

بروس وین، پس از قتل والدینش در کودکی، دچار بحران روحی می‌شود. او برای یافتن معنای زندگی و مبارزه با بی‌عدالتی، به سفری طولانی می‌رود و در این مسیر، توسط هنری دوکارد (لیام نیسون) و راس‌الغول (کن واتانابه) در هنرهای رزمی آموزش می‌بیند. بروس پس از بازگشت به گاتهام سیتی، با فساد و جنایت گسترده‌ای روبرو می‌شود. او با کمک آلفرد پنی‌ورث (مایکل کین) و لوسیوس فاکس (مورگان فریمن)، هویت بتمن را برای خود برمی‌گزیند و به مبارزه با جنایتکاران شهر می‌پردازد.

شخصیت‌های کلیدی:

  • بروس وین/بتمن (کریستین بیل): میلیاردر جوانی که پس از قتل والدینش، تصمیم می‌گیرد به مبارزه با جنایت بپردازد.

  • هنری دوکارد/راس‌الغول (لیام نیسون/کن واتانابه): رهبر انجمن سایه‌ها و مربی بروس وین.

  • ریچل داوز (کیتی هولمز): دوست دوران کودکی بروس و دادستان شهر گاتهام.

  • جیمز گوردون (گری اولدمن): افسر پلیس درستکار گاتهام سیتی.

  • آلفرد پنی‌ورث (مایکل کین): خدمتکار وفادار خانواده وین و یاور بتمن.

  • لوسیوس فاکس (مورگان فریمن): مدیرعامل شرکت صنایع وین و تامین‌کننده تجهیزات بتمن.

  • دکتر جاناتان کرین/مترسک (کیلین مورفی): روانپزشک فاسد و دشمن بتمن.

نکات قابل توجه:

  • «بتمن آغاز می‌کند» به دلیل رویکرد واقع‌گرایانه و تاریک خود، تحسین منتقدان و مخاطبان را برانگیخت.

  • این فیلم، آغازگر سه‌گانه موفق «شوالیه تاریکی» به کارگردانی کریستوفر نولان بود.

  • این فیلم به بررسی ریشه‌های شخصیتی بتمن می‌پردازد، و به مخاطب نشان می‌دهد که چطور یک انسان معمولی می‌تواند تبدیل به یک ابر قهرمان شود.

  • این فیلم همچنین به بررسی مفهوم ترس و چگونگی غلبه بر ترس می‌پردازد.

معروف‌ترین دیالوگ‌های این فیلم به یادماندنی:

(1)

  • هنری دوکارد: اما من خشمی رو می‌شناسم که تو رو به جلو می‌رونه. اون عصبانیت غیرممکن که غم و اندوه رو خفه می‌کنه، تا جایی که خاطره‌ی عزیزت فقط... مثل سمی توی رگ‌هات جریان پیدا می‌کنه. و یه روز، خودت رو در حالی پیدا می‌کنی که آرزو می‌کنی کاش اون کسی که دوستش داشتی اصلاً وجود نداشت، تا از این درد خلاص بشی.

(2)

  • آلفرد پنی‌ورث: سقوط بدی داشتیم، مگه نه آقای بروس؟

  • توماس وین: و چرا سقوط می‌کنیم، بروس؟ برای اینکه یاد بگیریم چطور دوباره بلند شیم.

(3)

  • بروس وین: [در حالی که عمارت وین در حال سوختن است] من چه کار کردم، آلفرد؟ هر چیزی که خانواده‌م... پدرم ساخت...

  • آلفرد پنی‌ورث: میراث وین فراتر از آجر و ملاته، آقا.

  • بروس وین: می‌خواستم گاتهام رو نجات بدم. شکست خوردم.

  • آلفرد پنی‌ورث: چرا سقوط می‌کنیم آقا؟ برای اینکه یاد بگیریم چطور دوباره بلند شیم.

  • بروس وین: هنوز از من ناامید نشدی؟

  • آلفرد پنی‌ورث: هرگز.

(4)

  • ریچل داوز: صبر کن! ممکنه بمیری. حداقل اسمت رو بهم بگو.

  • [مکث]

  • بروس وین: ... مهم این نیست که زیر نقابم کی باشه... بلکه اون کاری که می‌کنم... من رو تعریف می‌کنه.

  • ریچل داوز: ... بروس؟

  • [بتمن بدون جواب دادن به او، برمی‌گردد و از پشت‌بام می‌پرد]

(5)

  • هنری دوکارد: شفقت تو یک ضعفه که دشمنانت با تو سهیم نمی‌شن.

  • بروس وین: به همین دلیله که اینقدر مهمه. این ما رو از اون‌ها جدا می‌کنه.

(6)

  • آلفرد پنی‌ورث: چرا خفاش، آقای وین؟

  • بروس وین: خفاش‌ها من رو می‌ترسونن. وقتشه که دشمنانم هم ترسی که من دارم رو تجربه کنن.

(7)

  • بروس وین: تو یه ویجیلانته (مأمور خودسر، متعصب مذهبی) هستی.

  • هنری دوکارد: نه، نه، نه. ویجیلانته فقط مردیه که در تلاش برای ارضای خواسته‌های خودش گم شده. اون رو می‌شه نابود کرد یا زندانی کرد. اما اگه خودت رو فراتر از یک انسان کنی، اگه خودت رو وقف یک آرمان کنی، و اگه نتونن متوقفت کنن، اون وقت به چیز کاملاً متفاوتی تبدیل می‌شی.

  • بروس وین: که اون چیه؟

  • هنری دوکارد: افسانه، آقای وین.

(8)

  • هنری دوکارد: اما یک جنایتکار پیچیده نیست. چیزی که واقعاً ازش می‌ترسی درون خودته. تو از قدرت خودت می‌ترسی. از خشمت، از انگیزه‌ات برای انجام کارهای بزرگ یا وحشتناک.

(9)

  • آلفرد پنی‌ورث: [در حالی که تلاش می‌کند یک تیر سقفِ در حال سوختن را از روی بروسِ ناتوان بلند کند] این همه شنا رفتن چه فایده‌ای داره وقتی حتی نمی‌تونی یه تیکه چوب لعنتی رو بلند کنی؟

(10)

  • آلفرد پنی‌ورث: آقای من، برای مدت طولانی به گاتهام برمی‌گردید؟

  • بروس وین: تا هر وقت که لازم باشه. می‌خوام به مردم گاتهام نشون بدم که شهرشون متعلق به جنایتکاران و فاسدان نیست.

  • آلفرد پنی‌ورث: در دوران رکود، پدرتون تقریباً شرکت وین را برای مبارزه با فقر ورشکست کرد. او معتقد بود که مثال او می‌تونه ثروتمندان گاتهام را برای نجات شهرشون الهام ببخشه.

  • بروس وین: آیا این کار نتیجه‌ای هم داد؟

  • آلفرد پنی‌ورث: به نوعی. قتل اون‌ها ثروتمندان و قدرتمندان رو به اقدام واداشت.

  • بروس وین: مردم به مثال‌های دراماتیک نیاز دارن تا از بی‌تفاوتی بیرون بیان و من نمی‌تونم این کار رو به عنوان بروس وین انجام بدم. به عنوان یک انسان، من گوشت و خون هستم، می‌تونم نادیده گرفته شوم، می‌تونم نابود بشم؛ اما به عنوان یک نماد... به عنوان یک نماد می‌تونم فسادناپذیر باشم، می‌تونم جاودانه باشم.

  • آلفرد پنی‌ورث: چه نمادی؟

  • بروس وین: یه چیز اساسی، یه چیز ترسناک.

  • آلفرد پنی‌ورث: فرض می‌کنم از اونجایی که شما در حال مبارزه با دنیای زیرین هستید، این نماد یک شخصیت برای محافظت از کسانی هست که به اون‌ها اهمیت می‌دید، در برابر انتقام‌جویی.

  • بروس وین: به ریچل فکر می‌کنی؟

  • آلفرد پنی‌ورث: در واقع، آقا، داشتم به خودم فکر می‌کردم.

(11)

  • زندانی غول‌پیکر: تو توی جهنمی، مرد کوچولو!

  • [به بروس وین مشت می‌زند]

  • زندانی غول‌پیکر: و من خودِ شیطانم!

  • [دوباره مشت می‌زند]

  • بروس وین: تو شیطان نیستی. تو فقط یه هدف تمرینی.

(12)

  • خدمتکار پارکینگ: ماشین قشنگیه.

  • بروس وین: باید اون یکی‌مو ببینی.

(13)

  • هنری دوکارد: مرگ والدینت تقصیر تو نبود.

  • [بروس با شمشیرش به دوکارد حمله می‌کند و ضربه‌اش دفع می‌شود]

  • هنری دوکارد: تقصیر پدرت بود.

  • [بروس با خشم به دوکارد حمله می‌کند، اما به راحتی شکست می‌خورد]

  • هنری دوکارد: خشم این واقعیت رو تغییر نمیده که پدرت از عمل کردن ناتوان بود.

  • بروس وین: اون مرد اسلحه داشت!

  • هنری دوکارد: آیا این تو رو متوقف می‌کرد؟

  • بروس وین: من آموزش دیده‌ام!

  • هنری دوکارد: آموزش هیچ چیز نست! اراده همه‌چیزه!

  • [دوکارد بار دیگر بر بروس غلبه می‌کند]

  • هنری دوکارد: اراده‌ی عمل کردن.

(14)

  • هنری دوکارد: باید در ذهن حریفت، چیزی فراتر از یک انسان بشی.

(15)

  • رأس‌الغول: وقتی جنگلی بیش از حد رشد می‌کنه، یک آتش پاک‌کننده اجتناب‌ناپذیر و طبیعیه.

(16)

  • هنری دوکارد: [از تریلر] تو دنیا رو گشتی... حالا باید به درون خودت سفر کنی... به چیزی که واقعاً ازش می‌ترسی... درون خودته... راه برگشتی نیست. مرگ والدینت تقصیر تو نبود. آموزش تو هیچه. اراده همه‌چیزه. اگ خودت رو فراتر از یک انسان کنی، اگر خودت رو وقف یک آرمان کنی، به چیز کاملاً متفاوتی تبدیل می‌شی. آماده‌ای که شروع کنی؟

(17)

  • بروس وین: خب، کسی که مثل خفاش لباس می‌پوشه، قطعاً مشکلاتی داره.

(18)

  • بروس وین: [وقتی آلفرد پرده‌ها را باز می‌کند] خفاش‌ها شب‌زی هستند.

  • آلفرد پنی‌ورث: شاید خفاش‌ها باشند، اما حتی برای میلیاردرهای خوشگذران هم ساعت سه صبح خیلی دیره. به نظرم این بهای زندگی دوگانه‌ست. نمایش‌های شما تأثیرگذار بود.

  • [روزنامه را به بروس نشان می‌دهد]

  • بروس وین: نمایش و فریب سلاح‌های قدرتمندی هستند، آلفرد. شروع خوبیه.

  • آلفرد پنی‌ورث: [به کبودی‌های جدیدی که در حال ظاهر شدن هستند اشاره می‌کند] اگر قراره اینها اولین آسیب‌های متعدد باشند، عاقلانه‌ست که بهانه‌ی مناسبی پیدا کنید. مثلاً چوگان.

  • بروس وین: من چوگان یاد نمی‌گیرم، آلفرد.

  • آلفرد پنی‌ورث: آسیب‌های عجیب؛ زندگی اجتماعی مرموزانه؛ اینها این سوال را ایجاد می‌کنند که دقیقاً بروس وین وقت و پولش را صرف چه کاری می‌کنه.

  • بروس وین: و کسی مثل من چه کار می‌کنه؟

  • آلفرد پنی‌ورث: ماشین‌های اسپرت می‌رونه، با ستاره‌های سینما قرار می‌گذاره، چیزهایی رو می‌خره که برای فروش نیستند... کی می‌دونه، ارباب وین؟ وانمود کنی داری خوش می‌گذرونی، شاید حتی تصادفاً کمی هم خوش بگذرونی.

(19)

  • هنری دوکارد: آماده‌ای شروع کنی؟

  • بروس وین: من... به زور می‌تونم سر پا وایستم...

  • هنری دوکارد: [به او لگد می‌زند] مرگ منتظر نمی‌مونه تا تو آماده بشی! مرگ ملاحظه‌کار یا منصف نیست! و مرتکب هیچ اشتباهی نشو: اینجا، تو با مرگ روبرو می‌شی.

(20)

  • هنری دوکارد: وقتی بین جنایتکاران زندگی می‌کردی، آیا دلت براشون سوخت؟

  • بروس وین: اولین باری که دزدی کردم تا از گرسنگی نمیرم، بله. خیلی از تصوراتم درباره‌ی ماهیت ساده‌ی درست و غلط رو از دست دادم. و وقتی سفر کردم، ترس قبل از جنایت و هیجان موفقیت رو یاد گرفتم. اما هرگز یکی از آنها نشدم.

(21)

  • رأس‌الغول: فردا جهان با وحشت تماشا خواهد کرد که بزرگترین شهرش خودش رو نابود می‌کنه. حرکت به سوی هماهنگی این بار غیرقابل توقف خواهد بود.

  • بروس وین: قبلاً به گاتهام حمله کردید؟

  • رأس‌الغول: البته. در طول اعصار، سلاح‌های ما پیشرفته‌تر شده‌اند. با گاتهام، سلاح جدیدی را امتحان کردیم: اقتصاد. اما برخی از شهروندان گاتهام، مانند والدین تو، رو دست کم گرفتیم. به ضرب گلوله یکی از همون افرادی که سعی در کمک به اون‌ها رو داشتند کشته شدند. ایجاد گرسنگی کافی کن و همه جنایتکار می‌شن. مرگ اون‌ها شهر رو برای نجات خودش تحریک کرد، و گاتهام از اون زمان به بعد لنگان لنگان ادامه داده. ما برگشته‌ایم تا کار رو تمام کنیم. و این بار هیچ آرمان‌گرای گمراهی سر راه ما قرار نخواهد گرفت. مثل پدرت، تو شجاعت انجام تمام کارهای لازم را نداری. اگر کسی مانع اجرای عدالت واقعی بشه، تو به سادگی از پشت به او نزدیک می‌شی و به قلبش خنجر می‌زنی.