دیالوگ‌های ماندگار فیلم اینتراستلار

شنبه، ۲۵ اسفند ۱۴۰۳

آن شب خوش را به سادگی نپذیر...

فیلم میان‌ستاره‌ای (Interstellar) یک فیلم علمی-تخیلی حماسی محصول سال ۲۰۱۴ به کارگردانی کریستوفر نولان است. این فیلم به موضوعاتی مانند فضا، زمان، عشق و بقای انسان می‌پردازد.

داستان فیلم در آینده‌ای نه چندان دور اتفاق می‌افتد، جایی که زمین به دلیل تغییرات آب و هوایی و طوفان‌های گرد و غبار غیرقابل سکونت شده است. گروهی از فضانوردان به رهبری کوپر (متیو مک‌کانهی) برای یافتن سیاره‌ای قابل سکونت، از طریق یک کرم‌چاله به کهکشانی دیگر سفر می‌کنند.

نکات کلیدی:

  • کارگردان: کریستوفر نولان

  • بازیگران: متیو مک‌کانهی، آن هاتاوی، جسیکا چستین، مایکل کین، مت دیمون

  • موضوعات: سفر فضایی، کرم‌چاله، سیاه‌چاله، نسبیت، زمان، عشق، بقای انسان

  • جوایز: برنده جایزه اسکار بهترین جلوه‌های ویژه

ویژگی‌های برجسته:

  • جلوه‌های ویژه خیره‌کننده و علمی دقیق

  • داستان پیچیده و تفکربرانگیز

  • بازی‌های قوی بازیگران

  • موسیقی متن تاثیرگذار ساخته هانس زیمر

  • فیلم «میان‌ستاره‌ای» به دلیل پرداختن به مفاهیم علمی پیچیده و ارائه داستانی حماسی و احساسی، مورد تحسین منتقدان و تماشاگران قرار گرفت. این فیلم به یکی از آثار ماندگار ژانر علمی-تخیلی تبدیل شده است.

نکات جالب درباره فیلم:

  • کریستوفر نولان برای ساخت این فیلم با کیپ تورن، فیزیکدان نظری، همکاری کرد تا دقت علمی فیلم را بالا ببرد.

  • جلوه‌های ویژه فیلم تا حد زیادی به صورت عملی و با استفاده از مدل‌های فیزیکی ساخته شده‌اند.

  • موسیقی متن فیلم، ساخته هانس زیمر، به یکی از نقاط قوت فیلم تبدیل شده و تاثیر بسزایی در ایجاد فضای حماسی و احساسی فیلم داشته است.

معروف‌ترین دیالوگ‌های ماندگار و لاین‌های این اثر فاخر:

(1)

  • کوپر: قبلاً به آسمون نگاه می‌کردیم و از جایگاهمون بین ستاره‌ها شگفت‌زده می‌شدیم. حالا فقط به پایین نگاه می‌کنیم و نگران جایگاهمون توی خاکیم.

(2)

  • کوپر: بشر روی زمین متولد شد. قرار نبود اینجا بمیره.

(3)

  • دکتر برند: آن شب خوش را به سادگی نپذیر؛ پیری را نابود و در انتهای روز طغیان کن. طغیان کن، طغیان کن علیه مرگ روشنایی؛ اگر چه خردمندان در نهایت تاریکی را حقیقت می‌دانند، اما آن ها شب خوش را به سادگی نپذیرفتند. طغیان کن، طغیان کن علیه مرگ روشنایی.

(4)

  • کوپر: وقتی پدر یا مادر شدی، شبح آینده‌ی فرزندانت می‌شی.

(5)

  • مورف: [از طریق مانیتور ویدئویی] سلام بابا. توی عوضی. وقتی هنوز جواب می‌دادی، هیچ‌وقت از اینا نساختم، چون از اینکه رفتی خیلی از دستت عصبانی بودم. و وقتی ساکت شدی، به نظر می‌رسید باید با اون تصمیم زندگی کنم، و همین کار رو هم کردم. اما امروز تولدمه. و یه تولد خاصه، چون تو بهم گفتی... یه بار بهم گفتی که وقتی برگردی ممکنه هم‌سن بشیم. و امروز من همون سنی رو دارم که تو وقتی رفتی داشتی.

  • [گریه می‌کند]

  • مورف: پس وقت خیلی خوبیه که برگردی.

(6)

  • تارس: [وقتی کوپر تعمیرش می‌کنه] تنظیمات. تنظیمات عمومی. تنظیمات امنیتی.

  • تارس: صداقت، تنظیم جدید: نود و پنج درصد.

  • تارس: تایید شد. تنظیمات اضافی.

  • کوپر: شوخ‌طبعی، هفتاد و پنج درصد.

  • تارس: تایید شد. توالی خودتخریبی در منفی ده، نه...

  • کوپر: بذاریدش شصت درصد.

  • تارس: شصت درصد، تایید شد. تق تق.

  • کوپر: می‌خوای بذارمش پنجاه و پنج درصد؟

(7)

  • کوپر: الان پسرم رو از دانشگاه رد می‌کنین؟ اون بچه پونزده سالشه.

  • مدیر: نمره تام به اندازه کافی بالا نیست.

  • کوپر: دور کمرتون چقدره؟ ۳۲؟ با، چی، درز داخلی ۳۳؟

  • مدیر: مطمئن نیستم منظورتون چیه.

  • کوپر: می‌گین برای اندازه گیری باسن خودتون دو عدد لازمه، اما فقط یک عدد برای اندازه‌گیری آینده پسرم؟

(8)

  • کوپر: ما همیشه خودمون رو با توانایی غلبه بر غیرممکن تعریف کردیم. و این لحظات رو شمردیم. این لحظاتی که جرأت می‌کنیم بالاتر هدف بگیریم، موانع رو بشکنیم، به ستاره‌ها دست پیدا کنیم، ناشناخته رو شناخته شده کنیم. این لحظات رو به عنوان پرافتخارترین دستاوردهای خودمون می‌شماریم. اما همه‌ی اون‌ها رو از دست دادیم. یا شاید فقط فراموش کردیم که هنوز پیشگام هستیم. و ما به تازگی شروع کردیم. و اینکه بزرگترین دستاوردهای ما نمی‌تونن پشت سرمون باشن، سرنوشت ما بالای سرمونه.

(9)

  • کوپر: هی تارس، پارامتر صداقتت چقدره؟

  • تارس: ۹۰ درصد.

  • کوپر: ۹۰ درصد؟

  • تارس: صداقت مطلق همیشه دیپلماتیک‌ترین یا امن‌ترین شکل ارتباط با موجودات احساسی نیست.

  • کوپر: باشه، همون ۹۰ درصد کافیه.

(10)

  • کیس: چرخش استقامت ۶۷، ۶۸ دور در دقیقه است.

  • کوپر: کیس، آماده شو تا چرخش ما رو با پیشران‌های معکوس هماهنگ کنی.

  • کیس: امکان‌پذیر نیست.

  • کوپر: نه. ضروریه.

(11)

  • تارس: همه چیز مرتبه؟ برده‌های کافی برای مستعمره رباتی من؟

(12)

  • کوپر: [آهسته] یه چیزی بهم بگو، دکتر برند و ادموندز...

  • تارس: چرا آهسته حرف می‌زنی؟ اونا نمی‌تونن صداتو بشنون.

  • کوپر: دکتر برند و ادموندز، رابطه‌شون نزدیک بود؟

  • تارس: نمی‌دونم.

  • کوپر: این یه "نود درصد نمی‌دونم" هست، یا یه "ده درصد نمی‌دونم"؟

  • تارس: من یه تنظیمات محرمانگی هم دارم، کوپر.

  • کوپر: آهان. ولی پوکر فیس نداری، ها؟

(13)

  • مورف: [وقتی کوپر دستان دختر مسن خود را در دست می‌گیرد] هیچ‌کس باورم نمی‌کرد، اما من می‌دونستم که برمی‌گردی.

  • کوپر: چطور؟

  • مورف: ...چون پدرم به من قول داد.

(14)

  • تارس: اگر بخواهی، من یک چراغ راهنما دارم که می‌تونم از اون استفاده کنم تا بهت نشون بدم چه زمانی شوخی می‌کنم.

  • کوپر: ممکنه کمک کنه.

  • تارس: آره، می‌تونی ازش استفاده کنی تا بعد از اینکه تو رو از دریچه هوا بیرون انداختم، راه برگشت به سفینه رو پیدا کنی.

  • [چراغ راهنما چشمک می‌زند]

(15)

  • کوپر: تو یه دانشمندی، برند.

  • برند: پس وقتی می‌گم عشق چیزی نیست که ما اختراع کردیم، به من گوش کن. عشق... مشهوده، قدرتمنده. حتماً یه معنی داره.

  • کوپر: عشق معنی داره، بله. فایده اجتماعی، پیوند اجتماعی، تربیت فرزند...

  • برند: ما افرادی رو که مردن دوست داریم. فایده اجتماعی این کجاست؟

  • کوپر: هیچ.

  • برند: شاید معنی بیشتری داشته باشه - چیزی که هنوز نمی‌تونیم درکش کنیم. شاید یه مدرک باشه، یه اثر از بُعد بالاتری که نمی‌تونیم آگاهانه درکش کنیم. من در سراسر جهان به سمت کسی کشیده می‌شم که ده ساله ندیدمش، و می‌دونم احتمالاً مرده. عشق تنها چیزیه که ما قادریم درک کنیم که از ابعاد زمان و فضا فراتر می‌ره. شاید باید بهش اعتماد کنیم، حتی اگه نتونیم درکش کنیم. باشه کوپر. بله. کوچکترین احتمال دیدن دوباره ولف منو هیجان‌زده می‌کنه. این به این معنی نیست که من اشتباه می‌کنم.

  • کوپر: راستش آملیا... ممکنه اشتباه کنی.

(16)

  • کوپر: [به مورف جوان] بهش بگو مورف. مجبورش کن بمونه. مجبورش کن... مجبورش کن بمونه مورف. مجبورش کن بمونه مورف! نذار برم مورف! نذار، نذار برم مورف! نه، نه، نه، نه!

  • مورف: تو بودی. تو شبح من بودی.

  • تارس: کوپر... کوپر... بیا تو، کوپر.

  • کوپر: تارس؟

  • تارس: دریافت شد.

  • کوپر: تو زنده موندی!

  • تارس: جایی، در بعد پنجمشون، اونا... ما رو نجات دادن.

  • کوپر: اونا دیگه کی هستن؟ چرا می‌خوان به ما کمک کنن، ها؟

  • تارس: نمی‌دونم، اما اونا این فضای سه بعدی رو در واقعیت پنج بعدی خودشون ساختن تا تو بتونی درکش کنی.

  • کوپر: خب، کار نمی‌کنه.

  • تارس: نه، کار می‌کنه! تو دیدی که زمان اینجا به عنوان یک بعد فیزیکی نمایش داده می‌شه! تو فهمیدی که می‌تونی نیرویی رو در فضا-زمان اعمال کنی!

  • کوپر: گرانش. برای فرستادن پیام.

  • تارس: مثبته.

  • کوپر: گرانش می‌تونه از ابعاد عبور کنه، از جمله زمان.

(17)

  • [بعد از انفجار]

  • کوپر: تنظیم اعتماد تو چقدره، تارس؟

  • تارس: ظاهراً کمتر از تو.

(18)

  • کوپر: دکتر مان، پنجاه پنجاه احتمال داره خودت رو بکشی.

  • دکتر مان: این بهترین شانسیه که تو این سال‌ها داشتم.

(19)

  • کوپر: من الان اینجام، مورف. من اینجام.

  • مورف: نه. هیچ پدری نباید شاهد مرگ فرزند خودش باشه. من الان بچه‌هام رو دارم که پیش من باشن. تو برو.

  • کوپر: کجا؟

  • مورف: برند. اون... اون اونجاست. داره کمپ برپا می‌کنه. تنها، در یک کهکشان غریب. شاید همین الان، داره برای یه خواب طولانی آماده می‌شه. زیر نور خورشید جدیدمون. در خونه جدیدمون.

(20)

  • کوپر: این دنیا یه گنجینه‌ست، دان؛ اما مدتیه که داره بهمون می‌گه بریم.

(21)

  • کوپر: شما باور نمی‌کنید که ما به ماه رفتیم؟

  • خانم کلی: من باور دارم که این یک قطعه تبلیغاتی درخشان بود، که شوروی با ریختن منابع به موشک‌ها و سایر ماشین‌های بی‌فایده، خودشون را ورشکست کردند...

  • کوپر: ماشین‌های بی‌فایده؟

  • خانم کلی: و اگر نمی‌خوایم زیاده‌روی و اسراف قرن بیستم رو تکرار کنیم، باید به بچه‌هامون در مورد این سیاره آموزش بدیم، نه قصه‌های ترک اون.

  • کوپر: می‌دونی، یکی از اون ماشین‌های بی‌فایده‌ای که قبلاً می‌ساختن، ام‌آرآی نام داشت، و اگر ما هنوز هم از اون‌ها داشتیم، پزشکان می‌تونستن کیست مغز همسرم رو قبل از مرگش پیدا کنن، نه بعدش، و اون وقت اون کسی بود که اینجا نشسته بود و به این حرف‌ها گوش می‌داد، نه من، که چیز خوبی بود چون اون همیشه... آروم‌تر بود.

(22)

  • مورف جوان: چرا تو و مامان اسم منو از روی یه چیز بد گذاشتین؟

  • کوپر: خب، ما این کارو نکردیم.

  • مورف جوان: قانون مورفی؟

  • کوپر: قانون مورفی به این معنی نیست که یه اتفاق بد می‌افته. به این معنیه که هر چیزی که می‌تونه اتفاق بیفته، اتفاق می‌افته. و این برای ما خیلی خوب به نظر می‌رسید.

(23)

  • دکتر برند: من از مرگ نمی‌ترسم. من یک فیزیکدان پیرم، من از زمان می‌ترسم.

(24)

  • دویل: ما یک ماموریت داریم.

  • کوپر: آره، و ماموریت ما پیدا کردن سیاره‌ای است که بتونه از مردمی که همین الان روی زمین زندگی می‌کنن، میزبانی کنه. باشه؟ طرح الف کار نمی‌کنه، اگه ما موفق بشیم، وقتی که مردم روی زمین مرده باشن.

(25)

  • برند: عشق تنها چیزیه که ما قادریم اون رو درک کنیم که از زمان و فضا فراتر می‌ره.

(26)

  • دکتر برند: مطمئن نیستم از چی بیشتر می‌ترسم: اینکه هرگز برنگردن، یا برگردن و ببینن ما شکست خوردیم.

  • مورف: پس بیاین موفق بشیم.

(27)

  • دویل: نمی‌تونی فقط به خانواده‌ات فکر کنی. باید بزرگتر از اون فکر کنی.

  • کوپر: من به خانواده‌ام و میلیون‌ها خانواده‌ی دیگه فکر می‌کنم.

(28)

  • کوپر: خب، حالا باید بهم بگی برنامه‌ات برای نجات دنیا چیه.

  • دکتر برند: قرار نیست دنیا رو نجات بدیم. قرارِ ترکش کنیم.

  • کوپر: [نگاه می‌کنه، سفینه‌های فضایی رو می‌بینه] رنجرها.

  • دکتر برند: آخرین قطعات سفینه چند منظوره ما در مدار، استقامت. آخرین ماموریت ما.

  • کوپر: شما مردم رو فرستادین اونجا دنبال یه خونه جدید بگردن؟

  • دکتر برند: ماموریت‌های لازاروس.

  • کوپر: اسمش که خیلی شاده.

  • دکتر برند: لازاروس از مرگ برگشت.

  • کوپر: آره، ولی اول باید می‌مرد. سیاره‌ای در منظومه شمسی ما نیست که بتونه از حیات پشتیبانی کنه و نزدیک‌ترین ستاره بیش از هزار سال نوری فاصله داره، یعنی، این حتی به عنوان بیهوده هم محسوب نمی‌شه. کجا فرستادینشون؟

  • دکتر برند: کوپر، نمی‌تونم بیشتر از این بهت بگم، مگر اینکه موافقت کنی این سفینه رو هدایت کنی. تو بهترین خلبانی هستی که ما داشتیم.

  • کوپر: و من به زور از جو زمین خارج شدم.

  • دکتر برند: این تیم هرگز از شبیه‌ساز خارج نشده. ما به یک خلبان نیاز داریم، و این ماموریتیه که برای اون آموزش دیدی.

  • کوپر: چی، بدون اینکه حتی بدونم؟ یه ساعت پیش، حتی نمی‌دونستید من زنده‌ام و شما در هر صورت می‌رفتید.

  • دکتر برند: چاره‌ای نداشتیم. اما چیزی تو رو اینجا فرستاد. اونا تو رو انتخاب کردن.

  • کوپر: خب "اونا" دیگه کی هستن؟

  • [دکتر برند جواب نمی‌دهد]

  • کوپر: چقدر طول می‌کشه تا برگردم؟

  • دکتر برند: سخته که بدونیم. سال‌ها.

  • کوپر: من بچه دارم، پروفسور.

  • دکتر برند: برو اونجا و نجاتشون بده.

(29)

  • برند: زمان نسبیه، باشه؟ می‌تونه کش بیاد و می‌تونه فشرده بشه، اما... نمی‌تونه به عقب برگرده. فقط نمی‌تونه. تنها چیزی که می‌تونه در ابعاد، مثل زمان، حرکت کنه، گرانشه.

(30)

  • کیس: رنجر 2، آماده جدا شدن.

  • برند: چی! نه، نه! کوپر! کوپر، داری چیکار می‌کنی؟

  • کوپر: قانون سوم نیوتن. باید چیزی رو پشت سرت بذاری.

  • برند: تو گفتی منابع کافی برای هر دومون هست!

  • کوپر: ما توافق کردیم، دکتر برند... نود درصد.

(31)

  • کوپر: بعد از اینکه شما بچه‌ها به دنیا اومدین، مادرتون یه چیزی به من گفت که هیچوقت درست نفهمیدمش. اون گفت: "حالا، ما فقط اینجاییم که خاطره‌ای برای بچه‌هامون باشیم." فکر می‌کنم حالا می‌فهمم منظورش چی بود. وقتی پدر یا مادر می‌شی، شبح آینده‌ی بچه‌هات می‌شی.

(32)

  • کوپر: همه آماده‌اند با منظومه شمسی‌مون خداحافظی کنن؟

  • رومیلی: با کهکشان‌مون.

(33)

  • برند: شاید مجبور بشی بین دیدن دوباره فرزندانت و آینده نژاد بشر تصمیم بگیری.

(34)

  • [در حال دلداری دادن به دخترش]

  • کوپر: تا ابد دوستت دارم. می‌شنوی؟ تا ابد دوستت دارم. و من برمی‌گردم. من برمی‌گردم.

(35)

  • کوپر: سخته که همه چیز رو رها کنی... بچه‌هام، پدرت...

  • برند: [حرفش را قطع می‌کند] ما قراره زمان زیادی رو با هم بگذرونیم...

  • کوپر: باید یاد بگیریم با هم حرف بزنیم.

  • برند: و کی حرف نزنیم. فقط صادق باشیم.

  • کوپر: فکر نمی‌کنم لازم باشه اونقدر صادق باشی.

(36)

  • کوپر: اونا کوه نیستن...

(37)

  • برند: نمی‌تونستی بهش بگی که می‌خوای دنیا رو نجات بدی؟

  • کوپر: نه. وقتی پدر یا مادر می‌شی، یه چیز خیلی واضح می‌شه. و اون اینه که می‌خوای مطمئن بشی بچه‌هات احساس امنیت می‌کنن. و این، گفتن به یه بچه 10 ساله که دنیا داره تموم می‌شه رو منتفی می‌کنه.

(38)

  • کوپر: ما هنوز پیشگام هستیم، تازه شروع کردیم. بزرگترین دستاوردهای ما نمی‌تونن پشت سرمون باشن، چون سرنوشت ما بالای سرمونه.

(39)

  • رومیلی: از بین همه این ناهنجاری‌ها، مهم‌ترینش اینه: نزدیک زحل، اختلال در فضا-زمان.

  • کوپر: کرم‌چاله هست؟

  • رومیلی: 48 سال پیش ظاهر شد.

  • کوپر: و به کجا می‌رسه؟

  • دکتر برند: به یک کهکشان دیگه.

  • کوپر: کرم‌چاله یک پدیده طبیعی نیست...

  • برند: کسی اون رو اونجا قرار داده.

  • کوپر: "اونا".

  • برند: و هر کسی که اونا باشن، ظاهراً دارن از ما مراقبت می‌کنن. اون کرم‌چاله، به ما اجازه می‌ده به ستاره‌های دیگه سفر کنیم. درست زمانی که بهش نیاز داشتیم ظاهر شد.

  • دویل: اونا دنیاهای بالقوه قابل سکونت رو درست در دسترس ما قرار دادن. در واقع دوازده تا، از کاوشگرهای اولیه ما.

  • کوپر: شما کاوشگرها رو به داخل اون فرستادین؟

  • دویل: بله.

  • دکتر برند: ما مردم رو به داخلش فرستادیم. ده سال پیش.

  • کوپر: ماموریت‌های لازاروس.

  • دکتر برند: دوازده دنیای احتمالی، دوازده پرتاب رنجر، که شجاع‌ترین انسان‌هایی که تا به حال زندگی کرده‌اند رو حمل می‌کرد. به رهبری دکتر مان مشهور.

  • دویل: هر کپسول فرود برای هر شخص به اندازه دو سال پشتیبانی حیات داشت، اما اونا می‌تونستن از خواب زمستانی برای طولانی‌تر کردن اون استفاده کنن، و مشاهدات روی موجودات زنده رو در طول یک دهه یا بیشتر انجام بدن. ماموریت اونا ارزیابی دنیای خودشون بود، و اگر پتانسیل نشون می‌داد، می‌تونستن سیگنالی بفرستن، برای خواب طولانی آماده بشن، و منتظر نجات باشن.

  • کوپر: و اگه دنیا وعده‌شو نشون نمی‌داد چی؟

  • دویل: به همین دلیله که می‌گیم شجاعت.

(40)

  • کوپر: من برمی‌گردم...

  • مورف جوان: [گریه می‌کند] کی؟