دیالوگ‌های ماندگار فیلم ممنتو

یک‌شنبه، ۲۶ اسفند ۱۴۰۳

نمی‌تونم فراموش کردنت رو به یاد بیارم.

فیلم «یادگاری» (Memento) یک فیلم نئو-نوآر روان‌شناختی محصول سال ۲۰۰۰ است که توسط کریستوفر نولان نوشته و کارگردانی شده است. این فیلم به خاطر روایت غیرخطی پیچیده‌اش، مضامین حافظه، هویت و فریب، و بازی‌های به‌یادماندنی، مورد تحسین منتقدان و مخاطبان قرار گرفته است.

داستان فیلم:

داستان فیلم درباره لئونارد شلبی، مردی است که پس از حمله به خانه‌اش که منجر به قتل همسرش شد، دچار فراموشی پیش گستر شده است. او می‌تواند خاطرات قبل از حادثه را به یاد بیاورد، اما نمی‌تواند خاطرات جدیدی بسازد. لئونارد برای جبران این نقص، از خالکوبی، عکس‌های فوری و یادداشت‌ها برای ردیابی و یافتن قاتل همسرش استفاده می‌کند.

ویژگی‌های بارز فیلم:

  • روایت غیرخطی: داستان فیلم به صورت معکوس روایت می‌شود، به این معنی که صحنه‌ها به ترتیب زمانی معکوس نشان داده می‌شوند. این ساختار به بیننده کمک می‌کند تا احساس سردرگمی و عدم اطمینان لئونارد را تجربه کند.

  • مضامین حافظه و هویت: فیلم به بررسی ماهیت حافظه و نقش آن در شکل‌دهی هویت می‌پردازد. لئونارد برای حفظ حس هویت خود به خاطراتش وابسته است، اما حافظه او قابل اعتماد نیست.

  • فضای نوآر: فیلم دارای فضایی تاریک، بدبینانه و پر از ابهام است که یادآور فیلم‌های نوآر کلاسیک است.

  • بازی‌های به‌یادماندنی: گای پیرس در نقش لئونارد بازی فوق‌العاده‌ای ارائه می‌دهد و جو پانتولیانو و کری-ان ماس نیز در نقش‌های مکمل به خوبی می‌درخشند.

موفقیت‌ها و جوایز:

  • «یادگاری» با استقبال بسیار خوبی از سوی منتقدان و تماشاگران روبرو شد.

  • این فیلم نامزد دریافت دو جایزه اسکار بهترین فیلمنامه غیراقتباسی و بهترین تدوین شد.

  • فیلم «یادگاری» در فهرست‌های بهترین فیلم‌های قرن بیست و یکم قرار دارد.

نکات جالب درباره فیلم:

  • کریستوفر نولان ایده فیلم را از داستانی کوتاه به نام «ممنتو موری» اثر برادرش، جاناتان نولان، الهام گرفت.

  • فیلمبرداری فیلم تنها ۲۵ روز طول کشید.

  • این فیلم به بررسی موضوعات عمیق‌تری مانند هویت، خودآگاهی، زمان، خاطره و ذهن می‌پردازد.

  • «یادگاری» فیلمی پیچیده و تفکربرانگیز است که بیننده را به چالش می‌کشد. این فیلم به دلیل نوآوری در روایت و مضامین عمیقش، به عنوان یکی از بهترین فیلم‌های نئو-نوآر تاریخ سینما شناخته می‌شود.

معروف‌ترین دیالوگ‌های ماندگار و لاین‌های این اثر فاخر:

(1)

  • لئونارد شلبی: [در حال دویدن] خب، الان دارم چیکار می‌کنم؟

  • [داد را هم در حال دویدن می‌بیند]

  • لئونارد شلبی: اوه، دارم این یارو رو تعقیب می‌کنم.

  • [داد به لئونارد شلیک می‌کند]

  • لئونارد شلبی: نه... اون داره منو تعقیب می‌کنه.

(2)

  • لئونارد شلبی: باید به دنیایی خارج از ذهن خودم باور داشته باشم. باید باور کنم که اعمالم هنوز معنا دارند، حتی اگر نتونم اون‌ها رو به یاد بیارم. باید باور کنم وقتی چشمام بسته‌ست، دنیا هنوز وجود داره. آیا باور دارم دنیا هنوز وجود داره؟ آیا هنوز اون بیرون هست؟... [چشم‌هایش را می‌بندد و با مکثی باز می‌کند] آره. همه ما به آینه‌هایی نیاز داریم تا به خودمون یادآوری کنیم کی هستیم. من هم فرقی ندارم.

(3)

  • لئونارد شلبی: همه‌مون برای خوشحال بودن به خودمون دروغ می‌گیم.

(4)

  • لئونارد شلبی: من قاتل نیستم. من فقط کسی هستم که می‌خواست اوضاع رو درست کنه. نمی‌تونم فقط بذارم چیزهایی که بهم گفتی رو فراموش کنم؟ نمی‌تونم فقط بذارم کارهایی که مجبورم کردی انجام بدم رو فراموش کنم؟ فکر می‌کنی فقط می‌خوام یه معمای دیگه حل کنم؟ یه جان جی. دیگه پیدا کنم؟ تو جان جی. هستی. پس می‌تونی جان جی. من باشی... آیا برای خوشحال بودن به خودم دروغ می‌گم؟ در مورد تو تدی... آره، دروغ می‌گم.

(5)

  • تدی: تو حقیقت رو نمی‌خوای. تو حقیقت خودت رو می‌سازی.

(6)

  • لئونارد شلبی: حافظه می‌تونه شکل یه اتاق رو عوض کنه، می‌تونه رنگ یه ماشین رو عوض کنه. و خاطرات می‌تونن تحریف بشن. اون‌ها فقط یه تفسیر هستند، یه مدرک نیستند، و اگه حقایق رو داشته باشی، بی‌اهمیت‌اند.

(7)

  • لئونارد شلبی: اگر نتونیم خاطره بسازیم، نمی‌تونیم التیام پیدا کنیم.

(8)

  • لئونارد شلبی: خب... کجا بودم؟

(9)

  • ناتالی: آخرین چیزی که یادت میاد چیه؟

  • لئونارد شلبی: همسرم...

  • ناتالی: چه رمانتیک.

  • لئونارد شلبی: ...مردنش. یادم میاد همسرم مرد.

(10)

  • لئونارد شلبی: نمی‌تونم فراموش کردنت رو به یاد بیارم.

(11)

  • لئونارد شلبی: حتی نمی‌دونم چقدر وقته که رفته. انگار از خواب بیدار شدم و اون اینجا نیست... چون رفته دستشویی یا یه همچین چیزی. ولی یه جورایی می‌دونم که دیگه هیچ وقت به تخت برنمی‌گرده. اگه فقط می‌تونستم... دستم رو دراز کنم و... اون طرف تختش رو لمس کنم، می‌فهمیدم که سرده، ولی نمی‌تونم. می‌دونم که نمی‌تونم دوباره داشته باشمش... ولی نمی‌خوام صبح‌ها بیدار شم و فکر کنم هنوز اینجاست. اینجا دراز می‌کشم و نمی‌دونم... چقدر وقته که تنهام. پس چطور... چطور می‌تونم التیام پیدا کنم؟ چطور می‌تونم التیام پیدا کنم اگه نتونم... گذر زمان رو حس کنم؟

(12)

  • لئونارد شلبی: سامی جنکیس رو به یاد بیار.

(13)

  • ناتالی: ولی حتی اگه انتقام بگیری، یادت نمی‌مونه. حتی نمی‌فهمی که اتفاق افتاده.

  • لئونارد شلبی: همسرم مستحق انتقامه. فرقی نمی‌کنه که من یادم باشه یا نه. فقط به خاطر اینکه چیزهایی هست که یادم نمی‌آد، اعمالم بی‌معنی نمی‌شن. دنیا وقتی چشمات رو می‌بندی ناپدید نمی‌شه، مگه نه؟ در هر صورت، شاید یه عکس بگیرم که یادم بمونه، یه خالکوبی عجیب دیگه بزنم.

(14)

  • لئونارد شلبی: فکر نمی‌کنم به کسی مثل من اجازه بدن اسلحه حمل کنه.

  • تدی: امیدوارم که ندن.

(15)

  • [مردی کتک‌خورده را در کمدش پیدا می‌کند]

  • لئونارد شلبی: ...کی این بلا رو سرت آورده؟

  • داد: چی؟

  • لئونارد شلبی: کی این بلا رو سرت آورده؟

  • داد: تو آوردی.

(16)

  • لئونارد شلبی: چیزهایی هست که با اطمینان می‌دونی.

  • ناتالی: مثل چی؟

  • لئونارد شلبی: می‌دونم وقتی بهش ضربه بزنم چه صدایی می‌ده. می‌دونم وقتی برش دارم چه حسی داره. می‌بینی؟ قطعیت‌ها. این نوع خاطره‌ای هست که بدیهی فرض می‌کنی.

(17)

  • لئونارد شلبی: این رد پاها فقط چند روزه هستند.

  • تدی: تو دیگه کی هستی، پوکوهانتاس؟

(18)

  • تدی: پس برای خوشحال بودن به خودت دروغ می‌گی. هیچ اشکالی نداره. همه‌مون این کار رو می‌کنیم.

(19)

  • ناتالی: دوباره در موردش بهم بگو.

  • لئونارد شلبی: چرا؟

  • ناتالی: چون دوست داری به یادش بیاری.

  • لئونارد شلبی: اون زیبا بود. برای من، اون بی‌نقص بود.

  • ناتالی: نه، فقط کلمات رو تکرار نکن. چشمات رو ببند... و به یادش بیار.

  • لئونارد شلبی: جزئیات رو حس می‌کنی. تکه‌هایی که هرگز زحمت ندادی به کلمات تبدیلشون کنی. و می‌تونی این لحظات غایی رو حس کنی... حتی اگه نخوای. این‌ها رو کنار هم می‌ذاری، و حس یه نفر رو به دست میاری. اونقدر که بدونی چقدر دلت براش تنگ شده... و چقدر از کسی که اون رو ازت گرفت متنفری.

(20)

  • تدی: می‌دونی، من دوستی‌های پربارتری از این یکی داشتم. اگرچه این فرصت رو دارم که همون جوک‌ها رو هی تکرار کنم.

(21)

  • ناتالی: تو یه روانی غمگین و بدبختی. هر چرندی دلم بخواد می‌تونم بگم، و تو یادت نمی‌مونه. هنوزم بهترین دوستای هم می‌مونیم. یا شاید حتی عاشق هم بشیم.

(22)

  • جیمی گرانتز: هو، هو، هو - صبر کن، صبر کن، صبر کن! اون بهت گفت من چی آورده بودم؟

  • لئونارد شلبی: شلوارت رو در بیار!

  • جیمی گرانتز: من دویست - دویست هزار دلار، تو ماشین قایم کردم! فقط برش دار!

  • لئونارد شلبی: چی؟

  • جیمی گرانتز: فقط برش دار!

  • لئونارد شلبی: فکر می‌کنی می‌تونی با من معامله کنی؟

  • جیمی گرانتز: فقط پول رو بردار و برو!

  • لئونارد شلبی: پول لعنتی تو رو نمی‌خوام.

  • جیمی گرانتز: پس چی؟ از من چی می‌خوای؟

  • لئونارد شلبی: زندگی لعنتیم رو می‌خوام پس بگیرم!

(23)

  • لئونارد شلبی: حدس می‌زنم در مورد مشکلم بهت گفتم.

  • تدی: فقط هر بار که می‌بینمت.

(24)

  • تدی: می‌دونی چند تا شهر، چند تا آدم به اسم جیمز جی؟ یا جان جی؟ لعنتی، لئونارد، من خودم یه جان جی لعنتی‌ام.

  • لئونارد شلبی: اسمت تدیه.

  • تدی: مادرم منو تدی صدا می‌کنه.

(25)

  • ناتالی: اون چیزیه که یادداشت کوچیکت می‌گه؟ باید زندگی کردن با چند تکه کاغذ خیلی سخت باشه. لیست لباس‌های چرکیت رو با لیست خریدت قاطی کنی، آخرش مجبوری زیرشلواری‌هات رو برای صبحونه بخوری.

(26)

  • لئونارد شلبی: وقتی به چشماش نگاه کردم فکر کردم شناخت رو دیدم. حالا می‌دونم. تو تظاهر می‌کنی. اگه فکر کنی باید کسی رو بشناسی، فقط وانمود می‌کنی. بلوف می‌زنی تا از دکترها نوازش سر بگیری. بلوف می‌زنی تا کمتر مثل یه موجود عجیب و غریب به نظر برسی.

(27)

  • [فلاش‌بک]

  • لئونارد شلبی: چطور می‌تونی دوباره اونو بخونی؟

  • همسر لئونارد: قشنگه.

  • لئونارد شلبی: آره، ولی تو انگار هزار بار خوندی‌ش.

  • همسر لئونارد: ازش لذت می‌برم.

  • لئونارد شلبی: من همیشه فکر می‌کردم لذت کتاب اینه که بخوای بدونی بعدش چی می‌شه.

  • همسر لئونارد: هی، بی‌ادب نباش. من نمی‌خونمش که تو رو اذیت کنم، ازش لذت می‌برم. فقط بذار بخونم... لطفاً.

  • [به او لبخند می‌زند]

(28)

  • تدی: [نبض لئونارد را چک می‌کند] زنده‌ای.

  • لئونارد شلبی: فقط برای انتقام.

(29)

  • برت هدلی: اوه لعنت. این اتاق اشتباهیه. الان تو اتاق 304 هستی. متاسفم. گند زدم.

  • لئونارد شلبی: این اتاق من نیست؟

  • برت هدلی: نه، بیا بریم.

  • لئونارد شلبی: چرا این دست‌خط منه؟

  • برت هدلی: ...این اتاق تو بود، ولی الان تو اتاق 304 هستی.

  • لئونارد شلبی: کی اینجا بودم؟

  • برت هدلی: هفته پیش. ولی بعدش یه اتاق دیگه هم بهت اجاره دادم.

  • لئونارد شلبی: چرا؟

  • برت هدلی: کار و بار کساده. منظورم اینه، به رئیسم در مورد... مشکل تو و اینا گفتم، و اون گفت سعی کن یه اتاق دیگه هم بهش اجاره بدی.

  • لئونارد شلبی: پس تو این سوراخ چند تا اتاق به اسم من ثبت شده؟

  • برت هدلی: فقط دو تا، تا حالا.

  • لئونارد شلبی: خب، حداقل در مورد کلاهبرداری از من صادق هستی.

  • برت هدلی: خب، در هر صورت یادت نمی‌مونه.

  • لئونارد شلبی: لازم نیست اینقدر صادق باشی، برت.

  • برت هدلی: لئونارد، همیشه رسید بگیر.

  • لئونارد شلبی: نصیحت خوبیه. باید اینو یادداشت کنم.

(30)

  • تدی: دیگه نمی‌دونی کی هستی.

  • لئونارد شلبی: معلومه که می‌دونم. من لئونارد شلبی هستم. اهل سان فرانسیسکو.

  • تدی: نه، اون کسی بودی که قبلاً بودی. شاید وقتشه که شروع کنی به تحقیق در مورد خودت.

(31)

  • لئونارد شلبی: [به بطری تقریباً خالی الکل در دستش نگاه می‌کند] هوم. احساس مستی نمی‌کنم.

(32)

  • لئونارد شلبی: [در حالی که در پارکینگ قدم می‌زنند، تدی جلوی شورلت زهوار در رفته‌اش می‌ایستد] ماشین من.

  • تدی: [می‌خندد] این ماشین توئه.

  • لئونارد شلبی: [عکس جگوار را با نوشته‌ی "ماشین من" نشان می‌دهد] اوه، حالت شوخ‌طبعی داری. مسخره کردن معلولیت کسی برات خوب نیست.

  • تدی: فقط می‌خواستم یکم خوش بگذرونم.

(33)

  • لئونارد شلبی: حقایق، نه خاطرات. اینطوری تحقیق می‌کنی. می‌دونم، این کاری بود که قبلاً انجام می‌دادم.

(34)

  • تدی: ترسیده بود؟

  • لئونارد شلبی: آره، فکر کنم سبیل‌دار شرورانه تو بود.

  • تدی: گمشو.

(35)

  • ناتالی: می‌دونی یکی از دلایل از دست دادن حافظه کوتاه مدت چیه؟ بیماری مقاربتی. شاید اون زنِ ... تو، زیادی ... مریض مکیده و تو رو یه عقب‌مونده‌ی لعنتی کرده.

(36)

  • لئونارد شلبی: من تنها کسی بودم که با پلیس‌ها مخالف بودم - و من آسیب مغزی داشتم.

(37)

  • تدی: واقعاً می‌خوای این یارو رو گیر بندازی، مگه نه؟

  • لئونارد شلبی: اون زنم رو کشت. اون حافظه لعنتی من رو گرفت. اون توانایی زندگی کردنم رو نابود کرد.