دیالوگ‌های ماندگار فیلم هابیت: تباهی اسماگ

دوشنبه، ۱۱ فروردین ۱۴۰۴

من آتشم! من... مرگم!

فیلم «هابیت: برهوت اسماگ» (The Hobbit: The Desolation of Smaug)، دومین قسمت از سه‌گانه سینمایی «هابیت» به کارگردانی پیتر جکسون است که در سال 2013 اکران شد. این فیلم بر اساس رمان «هابیت» نوشته جی. آر. آر. تالکین ساخته شده و ادامه ماجراهای بیلبو بگینز و گروه دورف‌ها در سفرشان به اره‌بور برای بازپس‌گیری سرزمینشان از اژدهای اسماگ را به تصویر می‌کشد.

در این فیلم، گروه دورف‌ها به همراه بیلبو و گندالف، پس از عبور از کوه‌های مه آلود، وارد جنگل میرک‌وود می‌شوند. در این جنگل، با خطرات و موجودات مختلفی روبرو می‌شوند و در نهایت، به شهر دریاچه می‌رسند. در این شهر، با بارد کماندار آشنا می‌شوند و سپس، به اره‌بور می‌رسند و با اسماگ، اژدهای قدرتمند، روبرو می‌شوند.

نکات برجسته فیلم:

  • جلوه‌های ویژه: جلوه‌های ویژه این فیلم، به ویژه طراحی و نمایش اسماگ، بسیار تحسین‌برانگیز است.

  • بازیگران: بازی بازیگران، به ویژه مارتین فریمن در نقش بیلبو بگینز و بندیکت کامبربچ در نقش اسماگ، بسیار قوی است.

  • داستان: داستان فیلم، با حفظ جذابیت‌های رمان تالکین، به خوبی روایت می‌شود.

  • موسیقی: موسیقی متن فیلم، ساخته هاوارد شور، بسیار زیبا و حماسی است.

نکات قابل توجه:

  • این فیلم، مانند دیگر آثار پیتر جکسون در دنیای تالکین، از نظر بصری بسیار غنی و چشم‌نواز است.

  • «هابیت: برهوت اسماگ» توانست با استقبال خوب تماشاگران و منتقدان روبرو شود و در گیشه نیز موفقیت قابل توجهی کسب کند.

برخی از بازیگران فیلم:

  • مارتین فریمن در نقش بیلبو بگینز

  • ایان مک‌کلن در نقش گندالف

  • ریچارد آرمیتاژ در نقش تورین سپر بلوط

  • بندیکت کامبربچ در نقش اسماگ

  • اوانجلین لیلی در نقش تاوریل

  • لوک ایوانز در نقش بارد کماندار

  • اورلاندو بلوم در نقش لگولاس

در مجموع، «هابیت: برهوت اسماگ» فیلمی جذاب و هیجان‌انگیز است که طرفداران دنیای تالکین و فیلم‌های فانتزی را راضی خواهد کرد.

محبوب‌ترین دیالوگ‌های ماندگار و لاین‌های این اثر جذاب و هیجان‌انگیز دنیای فانتزی تالکین:

(1)

  • بالین: [محفظه‌ای پر از دورف‌های مرده را می‌بیند، در حالی که تنها راه فرارشان مسدود شده] آخرین بازماندگان قوم‌مون. حتماً با امیدی واهی به اینجا آمده‌اند. می‌توانیم به سمت معادن برویم. شاید چند روزی دوام بیاوریم.

  • تورین سپربلوط: نه. من این‌گونه نمی‌میرم، ترسان و لرزان، در حال دست و پا زدن برای نفس کشیدن. به سمت کوره‌ها می‌رویم.

  • دوالین: او ما را می‌بیند! مثل مرگ حتمی است.

  • تورین سپربلوط: اگر جدا شویم، نمی‌بیند.

  • بالین: تورین، هرگز نمی‌توانیم برسیم.

  • تورین سپربلوط: شاید بعضی‌مان برسیم. او را به سمت کوره‌ها بکشانید. اژدها را می‌کشیم. اگر قرار است این ماجرا با آتش تمام شود، پس همه با هم می‌سوزیم!

(2)

  • بارد کماندار: شما هیچ حقی ندارید، هیچ حقی برای ورود به آن کوه!

  • تورین سپربلوط: من تنها حق را دارم.

(3)

  • لگولاس: [به دو عکس در یک گردنبند که از گِلویین مصادره کرده، نگاه می‌کند. عکس سمت چپ یک ریش بلند و ضخیم دارد] این کیست؟ برادرتان؟

  • گِلویین: اون همسرمه!

  • لگولاس: [به نوزاد در عکس دیگر نگاه می‌کند] و این موجود وحشتناک کیه؟ یک جهش‌یافته گابلین؟

  • گِلویین: اون پسر کوچولوی منه، گیملی!

(4)

  • اسماگ: چیزی در تو هست. چیزی که حمل می‌کنی، چیزی ساخته شده از طلا... اما بسیار گرانبهاتر...

  • [چشم سائورون به بیلبو حمله می‌کند و او حلقه را در می‌آورد]

  • اسماگ: [او را می‌بیند] اینجایی، دزد در سایه‌ها!

(5)

  • کیلی: نمی‌خوای منو بگردی؟ ممکنه هر چیزی توی شلوارم داشته باشم.

  • تائوریل: یا هیچ‌چیز.

(6)

  • گندالف: تو تغییر کرده‌ای، بیلبو بگینز. آن هابیت قبلی نیستی که شایر رو ترک کرد...

  • بیلبو بگینز: می‌خواستم به شما بگم... چیزی در تونل‌های گابلین پیدا کردم.

  • گندالف: چه چیزی پیدا کردی؟ چه چیزی؟

  • بیلبو بگینز: [مکث]

  • بیلبو بگینز: شجاعتم رو.

  • گندالف: خوب... خب، این خوب است. به آن نیاز خواهی داشت.

(7)

  • بارد کماندار: خداوند فواره‌های نقره‌ای / پادشاه سنگ‌های تراشیده / پادشاه زیر کوه / به جایگاه خود باز خواهد گشت. / و ناقوس‌ها با شادی به صدا درخواهند آمد / در بازگشت پادشاه کوه. / اما همه با اندوه شکست خواهند خورد / و دریاچه خواهد درخشید و خواهد سوخت...

(8)

  • [اسماگ با سیلابی از طلای مذاب خفه می‌شود]

  • اسماگ: [بلند می‌شود] انتقام؟ انتقام؟ انتقام را به شما نشان خواهم داد!

  • [به سمت شهر دریاچه پرواز می‌کند]

  • اسماگ: من آتشم! من... مرگم!

(9)

  • لگولاس: [به زبان الفی]

  • [درباره کیلی صحبت می‌کند]

  • لگولاس: چرا دورف بهت خیره شده، تائوریل؟

  • تائوریل: [به زبان الفی] کی می‌تونه بگه؟ برای یک دورف، قدش نسبتاً بلنده. تو اینطور فکر نمی‌کنی؟

  • لگولاس: [به زبان الفی] بلندتر از بعضی‌ها...

  • [مکث]

  • لگولاس: ...ولی زشت‌تر نه.

(10)

  • بیلبو بگینز: ای اسماگ، ای کسی که ثروتت غیرقابل ارزیابی است، من برای دزدی از شما نیامده‌ام. فقط می‌خواستم شکوه شما را تماشا کنم، ببینم آیا واقعاً همان‌قدر که داستان‌های قدیمی می‌گویند بزرگ هستید یا نه. من آنها را باور نمی‌کردم.

  • اسماگ: [ژست می‌گیرد] و حالا باور می‌کنی؟

  • بیلبو: حقیقتاً، داستان‌ها و آوازها به هیچ وجه عظمت شما را نشان نمی‌دهند، ای اسماگ شگفت‌انگیز...

  • اسماگ: فکر می‌کنی چاپلوسی تو رو زنده نگه می‌دارد؟

  • بیلبو: نه، نه...

  • اسماگ: نه، قطعاً نه!

(11)

  • [اسماگ برای حمله به شهر دریاچه پرواز می‌کند]

  • بیلبو بگینز: ما چه کردیم؟

(12)

  • [صدای غرشی از داخل کوه شنیده می‌شود]

  • دوری: اون زلزله بود؟

  • بالین: اون، رفیق، یک اژدها بود.

(13)

  • کیلی: تائوریل...

  • تائوریل: بی‌حرکت دراز بکش.

  • کیلی: تو نمی‌تونی اون باشی. اون خیلی دوره. اون... اون خیلی خیلی از من دوره. اون در دنیایی دیگر، در نور ستارگان قدم می‌زنه. فقط یه رویا بود. فکر می‌کنی ممکن بود دوستم داشته باشه؟

(14)

  • اسماگ: خب، دزد! بوی تو رو حس می‌کنم، نفس‌هات رو می‌شنوم، هوای تو رو حس می‌کنم. کجایی؟

  • [به سمت بیلبو حرکت می‌کند]

  • اسماگ: کجایی؟

  • [بیلبو می‌دود، اما اسماگ صدای قدم‌هایش را روی طلا می‌شنود و دنبال می‌کند]

  • اسماگ: بیا دیگه، خجالت نکش... بیا تو نور.

(15)

  • [از تریلر]

  • بالین: شجاعت هابیت‌ها همیشه من رو شگفت‌زده می‌کنه...

(16)

  • [بعد از اینکه تورین دستور می‌دهد کیلی جا بماند، فیلی از قایق پیاده می‌شود]

  • تورین اوکنشیلد: فیلی، احمق نباش. تو به گروه تعلق داری.

  • فیلی: من به برادرم تعلق دارم!

(17)

  • اسماگ: به نظر می‌رسه با اسم من آشنایی، اما من یادم نمیاد قبلاً بوی همچین موجودی رو حس کرده باشم. میشه بپرسم تو کی هستی و از کجا اومدی؟

  • بیلبو بگینز: من از زیر تپه اومدم...

  • اسماگ: زیر تپه؟

  • بیلبو: ...و زیر تپه‌ها و روی تپه‌ها راه‌های من می‌روند. و از میان هوا! من کسی هستم که نادیده قدم می‌زند!

  • اسماگ: تاثیرگذاره. دیگه چه ادعایی داری؟

  • [جلو می‌آید تا بیلبو را بو کند]

  • بیل‌بو: ب-بخت‌آور... معماگو...

  • اسماگ: عناوین زیباییه... ادامه بده.

  • بیل‌بو: بشکه سوار!

  • اسماگ: بشکه‌ها! این جالبه!

(18)

  • اسماگ: فکر می‌کنی می‌تونی من رو فریب بدی، بشکه‌سوار؟ تو از شهر دریاچه اومدی! این یه جور نقشه‌ست که بین این دورف‌های کثیف و اون مردمان بدبخت بشکه فروش دریاچه، اون ترسوهای ناله‌کن با کمان‌های بلند و تیرهای سیاهشون طراحی شده! شاید وقتشه یه سری بهشون بزنم!

  • بیلبو بگینز: اوه، نه... این تقصیر اونها نیست! صبر کن! نمی‌تونی به شهر دریاچه بری!

  • اسماگ: برات مهم هستن، اینطور نیست؟ خوبه! پس می‌تونی مرگشون رو تماشا کنی!

(19)

  • [نقشی از آرکن‌استون را مشاهده می‌کند]

  • بیلبو: این چیه؟

  • بالین: اون آرکن‌استونه.

  • بیلبو: و اون چیه؟

  • تورین اوکنشیلد: اون، جناب عیار، دلیلیه که شما اینجا هستید.

(20)

  • تورین اوکنشیلد: اینجاست! ای کرم بی‌مغز!

  • اسماگ: تو!

  • تورین اوکنشیلد: من چیزی رو که دزدیدی پس می‌گیرم.

  • اسماگ: تو هیچ چیز از من نمی‌گیری، دورف. من جنگجویان قدیمی شما رو نابود کردم. من ترس رو در قلب انسان‌ها کاشتم. من پادشاه زیر کوهم!

  • تورین اوکنشیلد: این پادشاهی تو نیست! این سرزمین دورف‌هاست. این طلای دورف‌هاست! و ما انتقام‌مون رو می‌گیریم!

(21)

  • راداگاست قهوه‌ای: اگه یه تله باشه چی؟

  • گندالف: برگرد و دیگه نیا.

  • [راداگاست می‌رود]

  • گندالف: بدون شک یه تله‌ست.

  • [شمشیرش را بیرون می‌کشد]

(22)

  • تورین اوکنشیلد: تو می‌ترسی.

  • بالین: بله! بله، می‌ترسم! من برای تو می‌ترسم، تورین. یه بیماری روی اون گنج خوابیده، بیماری‌ای که پدربزرگت رو دیوونه کرد!

  • تورین اوکنشیلد: من پدربزرگم نیستم.

  • بالین: تو خودت نیستی! تورینی که من می‌شناسم تردید نمی‌کرد...

  • تورین اوکنشیلد: من این ماموریت رو برای زندگی یک عیار به خطر نمی‌اندازم.

  • بالین: بیل‌بو. اسمش بیلبوئه!

(23)

  • بارد کماندار: همه‌تون! به من گوش بدید! باید گوش بدید! فراموش کردید چه بلایی سر دیل اومد؟ فراموش کردید کسایی که تو طوفان آتش مردن؟ و برای چه هدفی؟ جاه‌طلبی کور یک پادشاه کوهستان، که اونقدر درگیر طمع شده که فراتر از خواسته‌ی خودش رو نمی‌بینه!

(24)

  • تراندویل: من کمکم رو به شما پیشنهاد می‌کنم.

  • تورین اوکنشیلد: گوش می‌کنم.

  • تراندویل: اگر فقط چیزی که مال منه رو پس بدید، می‌ذارم برید.

  • تورین اوکنشیلد: معامله‌ای پایاپای؟

  • تراندویل: قول من، یک پادشاه به دیگری.

  • تورین اوکنشیلد: من به تراندویل، پادشاه بزرگ، اعتماد نمی‌کنم که به قولش عمل کنه، حتی اگه آخرالزمان هم برسه! شما هیچ شرفی ندارید! دیدم چطور با دوستاتون رفتار می‌کنید. یک بار گرسنه و بی‌خانمان به شما پناه آوردیم، کمک خواستیم، اما شما پشت کردید. شما از رنج مردم من در آتشی که ما رو نابود کرد، روی برگردوندید!

  • تراندویل: [جای زخم‌ها را نشان می‌دهد] با من از آتش اژدها حرف نزنید! من خشم و ویرانی‌اش را می‌دانم! من با مارهای بزرگ شمال روبرو شدم!... به پدربزرگت هشدار دادم طمعش چه چیزی را فرا می‌خواند. گوش نکرد... شما هم عین او هستید. پس برید، همین‌جا بمونید و بپوسید. صد سال، فقط یک چشم به هم زدنه در زندگی یک الف! من صبورم! می‌توانم صبر کنم!

(25)

  • لگولاس: [بعد از اینکه تراندویل سر نارزوگ را قطع می‌کند] چرا این کار رو کردی؟ قول دادی آزادش کنی.

  • تراندویل: و کردم. سر بدبختش رو از شانه‌های نکبت‌بارش آزاد کردم.

(26)

  • لگولاس: تائوریل، نمی‌تونی به تنهایی سی اورک رو شکار کنی.

  • تائوریل: [با لبخند] ولی من تنها نیستم.

  • لگولاس: می‌دونستی من میام.

(27)

  • تراندویل: طبیعت شرارت اینگونه است. آن بیرون، در بی‌توجهی بیکران جهان، عفونت می‌کند و گسترش می‌یابد. سایه‌ای که در تاریکی رشد می‌کند. کینه‌ای بی‌خواب، به سیاهی دیوار شب که در راه است. همیشه اینگونه بوده. همیشه هم خواهد بود. در زمان مناسب، تمام چیزهای پلید بیرون می‌آیند.

(28)

  • لگولاس: این نبرد ما نیست.

  • تائوریل: [با اکراه] نبرد ماست. اینجا تمام نمی‌شود. با هر پیروزی، این شرارت رشد می‌کند. اگر پدرت راه خودش را برود، ما هیچ کاری نمی‌کنیم. در میان دیوارهایمان پنهان می‌شویم، زندگی‌مان را دور از نور می‌گذرانیم و می‌گذاریم تاریکی فرود آید. آیا ما بخشی از این دنیا نیستیم؟ به من بگو، ملون، چه زمانی گذاشتیم شرارت از ما قوی‌تر شود؟

(29)

  • تراندویل: [به بیل‌بو خیره می‌شود] می‌دونم اونجایی. چرا در سایه‌ها پرسه می‌زنی؟

  • [بیلبو فکر می‌کند لو رفته...]

  • تائوریل: [از پشت بیلبو بیرون می‌آید] داشتم می‌اومدم به شما گزارش بدم.

  • تراندویل: فکر می‌کردم دستور دادم اون لانه دو ماه پیش نابود بشه.

  • تائوریل: طبق دستور شما جنگل رو پاکسازی کردیم، سرورم، اما عنکبوت‌های بیشتری از جنوب میان. در ویرانه‌های دول گلدور تخم‌ریزی می‌کنند. اگر بتوانیم آنها را در منبع‌شان از بین ببریم...

  • تراندویل: اون قلعه فراتر از مرزهای ماست. سرزمین‌های ما رو از این موجودات پلید پاک نگه دارید. این وظیفه شماست.

  • تائوریل: و وقتی اونها رو بیرون کردیم، بعدش چی؟ آیا به سرزمین‌های دیگه گسترش پیدا نمی‌کنند؟

  • تراندویل: سرزمین‌های دیگه دغدغه من نیست. اقبال جهان بالا و پایین می‌رود، اما اینجا در این پادشاهی، ما دوام می‌آوریم.

  • [بیلبو از کنار او دزدکی رد می‌شود، تراندویل چیزی را حس می‌کند و به سمت بیلبو نگاه می‌کند اما چیزی نمی‌بیند]

(30)

  • [بیلبو لکه‌ی خالی‌ای را روی سینه‌ی اسماگ مشاهده می‌کند]

  • بیلبو بگینز: پس حقیقت داره، تیر سیاه نشانش رو پیدا کرد...

  • اسماگ: چی گفتی؟

(31)

  • [از تریلر]

  • لگولاس: فکر نکن نمی‌تونم تو رو بکشم، دورف!

(32)

  • [اسماگ در طول صحبت‌هایشان آرکن‌استون را از دسترس بیلبو دور نگه داشته، اما در نهایت آن را طوری رها می‌کند که بیلبو بتواند به آن دسترسی پیدا کند]

  • اسماگ: تقریباً وسوسه می‌شم بذارم برش داری، فقط برای اینکه رنج کشیدن اوکنشیلد رو ببینم، ببینم چطور نابودش می‌کنه، چطور قلبش رو فاسد می‌کنه و دیوانه‌اش می‌کنه... اما فکر نکنم. فکر می‌کنم بازی کوچیک ما همین‌جا تموم میشه!

(33)

  • [وقتی بیلبو وارد ارِبور می‌شود]

  • بالین: بیلبو، اگه واقعاً یه اژدهای زنده اون پایین باشه، بیدارش نکن.

(34)

  • [بازجویی از تورین]

  • تراندویل: [به تورین] سفرت کجا به پایان می‌رسه؟ ماموریتی برای پس گرفتن وطن و کشتن یک اژدها!... من به چیز پیش پا افتاده‌تری مشکوکم. تلاش برای سرقت یا چیزی شبیه به اون. تو دنبال چیزی هستی که حق حکومت رو بهت بده: آرکن‌استون!

(35)

  • [شکافتن شکم یک عنکبوت نوزاد که حلقه‌اش را لمس کرد]

  • بیل‌بو بگینز: مال من!

  • [به آرامی متوجه کاری که کرده می‌شود]

(36)

  • اسماگ: اوکنشیلده. اون غاصب کثیف دورف! اون تو رو برای آرکن‌استون فرستاده، مگه نه؟

  • بیلبو بگینز: نه، نه، نه، نه، من نمی‌دونم درباره چی حرف می‌زنی...

  • اسماگ: زحمت انکارش رو نکش! من هدف پلیدش رو مدتی پیش حدس زدم! اما مهم نیست. ماموریت اوکنشیلد شکست می‌خوره. تاریکی در حال آمدنه. به هر گوشه از سرزمین گسترش پیدا می‌کنه!

(37)

  • اسماگ: پادشاه زیر کوه مرده! من تختش رو گرفتم، مردمش رو مثل گرگ در میان گوسفندان خوردم! هر جا بخوام می‌کشم، هر وقت بخوام! زره‌ام آهنیه، هیچ تیغی نمی‌تونه من رو سوراخ کنه!

(38)

  • [تیر سیاه را به پسرش می‌دهد]

  • بارد کماندار: مخفی نگهش دار! در امان نگهش دار!

(39)

  • بارد کماندار: اگه اون هیولا رو بیدار کنی، همه‌مون رو نابود می‌کنه!

(40)

  • تائوریل: از کشتن چیزها خوشت میاد، اورک؟ از مرگ خوشت میاد؟ پس بذار بهت هدیه‌اش کنم!

(41)

  • گندالف: [در داخل میخانه اسب رقصان صحبت می‌کند] در طول سفرم در امتداد گرین‌وی، به چند شخصیت ناخوشایند برخوردم. من رو با یه ولگرد اشتباه گرفتن.

  • تورین اوکنشیلد: تصور می‌کنم از این کار پشیمون شدن.

  • گندالف: یکی از اونها پیامی حمل می‌کرد.

  • [گندالف پیام را روی میز می‌گذارد]

  • گندالف: این زبان سیاه است. وعده پرداخت.

  • تورین اوکنشیلد: [به پیام نگاه می‌کند] برای چه چیزی؟

  • گندالف: [به تورین نگاه می‌کند] سر شما.

(42)

  • [تورین و گروهش به خانه‌ی بیورن می‌روند و به سختی از دست یک خرس غول پیکر فرار می‌کنند]

  • تورین اوکنشیلد: اون چیه؟

  • گندالف: اون میزبان ماست!

(43)

  • اسماگ: از تو سوء استفاده می‌شه، دزد سایه‌ها. تو فقط وسیله‌ای برای رسیدن به هدفی بودی. اوکنشیلد ترسو ارزش زندگی تو رو سنجیده و اون رو بی‌ارزش دونسته...

  • بیلبو بگینز: نه. نه! تو دروغ می‌گی!

(44)

  • [ثرین و گندالف با سائورون رو در رو می‌شوند]

  • ثرین: به تورین بگو که دوستش دارم! این کار رو می‌کنی؟ به نوه‌ام می‌گی که دوستش داشتم؟

  • گندالف: خودت بهش می‌گی!

  • ثرین: خیلی دیره...

  • [سائورون ثرین را می‌بلعد]

  • گندالف: نه!

(45)

  • نکرومانسر: [به زبان سیاه] ما در تعداد افزایش می‌یابیم. در قدرت رشد می‌کنیم. تو ارتش‌های من را رهبری خواهی کرد.

  • آزُگ: [به زبان سیاه] اوکنشیلد چی؟

  • نکرومانسر: [به زبان سیاه] جنگ در راه است.

  • آزُگ: [به زبان سیاه، خشمگین] تو سرش را به من وعده دادی.

  • نکرومانسر: [به زبان سیاه، محو می‌شود] مرگ به سراغ همه خواهد آمد.

(46)

  • گندالف: اوه، تویی.

  • راداگاست قهوه‌ای: چرا من اینجا هستم، گندالف؟

  • گندالف: بهم اعتماد کن، راداگاست. بدون دلیل موجه تو رو اینجا فرا نمی‌خواندم.

  • راداگاست قهوه‌ای: [راداگاست کلاهش را برمی‌دارد تا پرندگان زیر آن پنهان شوند] اینجا جای مناسبی برای ملاقات نیست.

  • گندالف: نه، نیست.

  • [آنها از مقبره خارج می‌شوند]

  • راداگاست قهوه‌ای: اینها طلسم‌های تاریک هستند، گندالف. قدیمی و پر از نفرت. اینجا چه کسی دفن شده؟

  • گندالف: اگر نامی داشته، مدت‌هاست که از بین رفته. او فقط به عنوان خدمتکار شرارت شناخته می‌شد. یکی از تعدادی.

  • [او عصایش را در پرتگاه می‌تاباند، درهای مقبره‌ها را نشان می‌دهد که همگی میله‌هایشان شکسته است]

  • گندالف: یکی از نه نفر.

(47)

  • اسماگ: دندان‌های من شمشیرند. چنگال‌هایم نیزه‌اند. بال‌هایم طوفانند!

(48)

  • گندالف: [متوجه شده که گروه تورین در خطر است] من این کار را شروع کردم. نمی‌توانم آنها را رها کنم! آنها در خطر جدی هستند!

  • راداگاست قهوه‌ای: اگر آنچه می‌گویید درست باشد، جهان در خطر جدی است! قدرت در آن قلعه - فقط قوی‌تر خواهد شد.

(49)

  • [بیلبو به یک عنکبوت ضربه می‌زند، که از نیش خوردنش فریاد می‌زند]

  • بیلبو بگینز: نیش... (استینگ) اسم خوبیه!

(50)

  • نارزوگ: [به لگولاس و تراندویل] دنیای شما خواهد سوخت.

  • لگولاس: داری درباره چی حرف می‌زنی؟ حرف بزن!

  • نارزوگ: زمان ما دوباره فرا رسیده. ارباب من به آن یک خدمت می‌کند. حالا می‌فهمی، الف جوان؟ مرگ بر شماست! شعله‌های جنگ بر شماست.

(51)

  • اسماگ: چه قولی بهت داد، سهمی از گنج؟ انگار که مال او بود که ببخشه. من حتی یک سکه هم نمی‌دم! حتی یک تکه ازش!

(52)

  • سیگرید: بابا؟ چرا دورف‌ها از توالت ما بیرون میان؟

  • تیلدا: آیا برای ما شانس میارن؟

(53)

  • گندالف: با تو چه کار کردند؟

  • ثرین: من هرگز بهشون نگفتم! سعی کردن مجبورم کنن، اما من هرگز حرفی نزدم...! گندالف، ازشون محافظت کردی؟ نقشه و کلید رو؟

  • گندالف: اونها رو به تورین دادم. باید بهش افتخار کنی. ماموریت پس گرفتن ارِبور رو به عهده گرفته...

  • ثرین: [شگفت‌زده] ارِبور؟

  • گندالف: برای به دست آوردن آرکن‌استون! به زودی تمام ارتش‌های دورف‌ها به یک پادشاه جدید پاسخ خواهند داد!

  • ثرین: نه! نه! تورین نباید به ارِبور نزدیک بشه! هیچ کس نباید وارد اون کوه بشه...! اون منتظرشونه. اونها همدست هستند، اژدها و آن یکی!

(54)

  • [از تریلر]

  • تراندویل: طبیعت شرارت اینگونه است، در زمان مناسب، تمام چیزهای پلید بیرون می‌آیند!

(55)

  • تراندویل: لگولاس گفت امروز خوب جنگیدی. او خیلی به تو علاقه‌مند شده.

  • تائوریل: مطمئنتان می‌کنم، سرورم، لگولاس مرا چیزی بیشتر از یک کاپیتان گارد نمی‌داند.

  • تراندویل: شاید زمانی اینطور فکر می‌کرد. حالا خیلی مطمئن نیستم.

  • تائوریل: فکر نمی‌کنم اجازه دهید پسرتان خود را به یک الف سیلوان کم‌منزلت متعهد کند.

  • تراندویل: نه... حق با شماست، اجازه نمی‌دادم. با این حال، او به شما اهمیت می‌دهد. جایی که امیدی نیست، به او امید ندهید.

(56)

  • راداگاست قهوه‌ای: [به نمادهای اطراف در مقبره در های فلز نگاه می‌کند] اینها طلسم‌های تاریک هستند، گندالف. قدیمی و پر از نفرت. اینجا چه کسی دفن شده؟

  • گندالف: اگر نامی داشته، مدت‌هاست که از بین رفته. او فقط به عنوان خدمتکار شرارت شناخته می‌شد. یکی از چندتا. یکی از نه نفر.

  • راداگاست قهوه‌ای: [بعد از خروج از غار] چرا حالا، گندالف؟ نمی‌فهمم.

  • گندالف: شبح‌های حلقه به دول گولدور فراخوانده شده‌اند.

  • راداگاست قهوه‌ای: اما نمی‌تونه نکرومانسر باشه. یک جادوگر انسانی نمی‌تواند چنین شری را فرا بخواند.

  • گندالف: [با شک] چه کسی گفت انسان بود؟

(57)

  • اسماگ: فکر کردی نمی‌دانستم این روز فرا می‌رسد، که دسته‌ای دورف ریاکار خزیده خزیده به کوه برمی‌گردند؟

(58)

  • اسماگ: و دوستان دورف کوچولوت چی؟ کجا پنهان شدن؟

  • بیلبو بگینز: دورف‌ها... نه. هیچ دورفی اینجا نیست. شما کاملاً اشتباه می‌کنید.

  • اسماگ: اوه، فکر نمی‌کنم اینطور باشه، بشکه سوار! اونها تو رو فرستادن اینجا تا کار کثیفشون رو انجام بدی، در حالی که خودشون بیرون کمین کردن!

  • بیلبو: حقیقتاً، شما اشتباه می‌کنید، ای اسماگ، رئیس و بزرگترین مصیبت‌ها...

  • اسماگ: برای یک دزد، و یک دروغگو، رفتارتون خیلی خوبه! بوی و طعم دورف‌ها رو می‌شناسم، بهتر از هر کسی!

(59)

  • تورین اوکنشیلد: آرکن‌استون نیمه‌ای از دنیا آن طرف‌تر، در پای یک اژدهای آتشین نفس است!

  • گندالف: به همین دلیل است که به یک... عیار نیاز داریم.

(60)

  • بیورن: از دورف‌ها خوشم نمیاد. اونها حریص و کور هستند، کور نسبت به زندگی کسانی که پست‌تر از خودشون می‌دونن... اما از اورک‌ها، بیشتر متنفرم.

(61)

  • [از تریلر]

  • لگولاس: پادشاهی زیر کوه وجود ندارد، و هرگز هم وجود نخواهد داشت!